خدا ما رو نگهدار *:)
از اون تصادف لعنتی 6 ماه گذشته
و من هنوز دلم می لرزه از تموم 120 های دنیا تو دور ِ یه پیچ ِ تند !
از تموم چند بار ملق زدن ها و چپ کردن ها ، از به سقف خوابیدن ماشینا ،
بدم میاد از تموم 206 هایی که خوب بلدن چپ کنن ، از بخیه زدن ها ، از دکترا ،
از اتاق عمل ، از پشت در وایستادن ها ، از ترس ، از دلهره ، بدم میاد از تموم این اتفاقا !
6 ماه گذشته و هنوز نتونستم باور کنم !
که دیگه نیستم اونی که پای ِ راننده رو فشار می داد رو پدال ِ گاز و با دور ِ تند ،
یا اصلا دعوت به قان قان خطرناک ، دیگه اهل 2ر 2ر و ترکوندن سرعت سنج نیستم !
عین ِ یه احمق ِ ترسو ، و شاید پیرمردی که بیماری قلبی داره ،
تو هر ماشینی که میشینم اول تاکید میکنم که سرعت ِ مجاز !
آخر سر با همون سرعت مجازم خوف برم میداره ،
اصلا گاهی تعجب میکنم که اون تصادف چه کرد با من !!
که رفتن ِ *:/ مامان و بابای ِ محمدحسن چی آورد به سرش ..
نظرات شما عزیزان: